کد مطلب:304446 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:200

چرا فاطمه را تقدیس می کنیم؟



قدرِ تو بگذشت از دركِ عقول

عقلْ اندر شرحِ تو شد بوالفضول.


آن گاه كه صدّیقه طاهره(س) را تقدیس و تكریم می كنیم، تنها به خاطر انتساب وی به پیامبر خدا(ص) نیست؛ بلكه ما صفات و ویژگیهای پسندیده ای را می ستاییم، كه ایشان را اسوه ای درخشان در فراروی ما و چراغی فروزان در گذرگاه زندگی و الگویی برتر در مسیر هدایت و پند آموزیِ ما قرار داده است. فاطمه زهرا(س) آن بانوی پاك، از خاستگاهِ معرفت و پرستش و اخلاص به بارگاه الهی و در همراهی پیامبر گرامی و امیر مؤمنان تا آن جا پیش رفت كه به مقام عصمت (دور ماندن از خطا و لغزش؛ یعنی ملكه پرهیز از گناه و خطا) نایل آمد و به مرتبه قداست دست یافت؛ پس نه گردِ گناهی بر دامنش نشست و نه خطا و لغزشی به او نزدیك شد. ما بر این باوریم كه فاطمه زهرا(س) از هر گونه خطا و انحراف، غفلت و فراموشی به دور بوده و در سراسر زندگی حتی در روزگار كودكی و خردسالی نیز به هیچ گناهی آلوده نگشته است. از همین رو، پیامبر گرامی(ص) درباره او فرمود:

فَاِنَّما هِیَ (فاطِمَةٌ) بَضْعَةٌ مِنّی یُرِیبُنِی ما أرابَها وَ یُؤذِینِی ما آذاها. [1] پس همانا او (فاطمه) پاره ای از وجود من است، آنچه او را پریشان سازد، مرا پریشان می دارد و هر چه او را بیازارد، مرا آزرده است.

فاطِمةُ بَضْعَةٌ مِنّی فَمَنْ اَغْضَبَها اَغْضَبَنِی. [2] فاطمه پاره ای از وجود من است، پس هر كس او را به خشم آورَد مرا به خشم آورده است.

و در جای دیگر به فاطمه(س) فرمود:

اِنَّ اللَّهَ یَغْضِبُ لِغَضَبِكَ وَ یَرْضی لِرِضاكِ. [3] همانا خداوند، به خشم تو خشم می گیرد و به خشنودی تو خشنود می شود.

این كه او را تافته ای بافته از وجود خود دانسته، و غضب او را غضب خود، كه غضب خداست، برشمرده است، حاكی از انشعاب فاطمه از مثَلَ نور خداست، و انعكاسِ غضب خدا و رسول در غضبِ صدیقه كبری است. و این گونه تعبیرها از زبان پیامبری كه «به یقین از هوای نفس سخن نمی گوید»، [4] دلیل عصمت آن بانوی بزرگوار است. علاوه تاریخ زندگی فاطمه(س) از هنگام ولادت تا شهادت، در خانه پدری و همین طور در خانه علی(ع) و در همه عرصه های حیات، از هر گونه خطایی در فكر و اندیشه، یا لغزشی در سخن و گفتار و یا اشتباهی در عمل و كردار تهی بوده است. فاطمه(س) در زمره خاندانی است كه خداوند آلودگی را از آنان زدوده و پاك و پاكیزشان ساخته است:

إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیراً. [5] همانا خداوند می خواهد از شما، خاندان پیامبر، پلیدی را ببَرد و شما را پاك كند، پاكی كامل.

در این آیه، عنوان «اهل بیت»، برای اهل بیت نبوّت است كه شامل اشخاصی معین می شود، نه هر كه وابسته به آن خانه باشد؛ چنان كه در داستان حضرت نوح(ع) درباره پسر نوح، كه یقیناً اهل خانه او بود، فرمود: «اِنَّهُ لَیْسَ مِنْ اَهْلِكَ اِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرٌ صالِحٍ؛ [6] او از خاندان تو - خاندان نبوّت - نیست، او را كرداری ناشایسته است.

گفتار خدای تعالی: «اِنّما یُریُد اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْكُمْ الّرِجْسَ..». مطابق عقیده همه شیعیان و بنا بر روایات پرشمار از طریق عامّه درباره پیامبر(ص) و علی و فاطمه و حسن و حسین و بِالطَّبْعِ و بِالتَّبَعْ، دیگر امامان معصوم(ع) است. و با این كه آیات قبل و بعد آن، راجع به همسران پیامبر است ضمیر «كُمْ» این پندار را، كه این سخن خدای تعالی، راجع به آنان است، رد می كند. و در بعضی تفاسیر سنّی نیز، به تصریح آمده است كه: «عایشه و امّ سلمه و ابوسعید خدری و انس بن مالك نقل كرده اند كه «اهل بیت»، فاطمه و علی و حسن و حسین اند. و این آیه، گواه روشن بر عصمت آن بزرگواران است، و در نهایت برهانی محكم و خدشه ناپذیر بر عصمت حضرت زهرا(س) به شمار می آید.

نكته مهم این كه استدلال به این آیه، بر عصمت حضرت زهرا، بدین معنا نیست كه آن بزرگوار پیش از نزول آیه «تطهیر»، معصوم نبوده است؛ بلكه سلوك و رفتار فاطمه(س) به خوبی گواه است كه او حتی پیش ازنزول این آیه نیز، معصوم بوده است. در حقیقت آیه مزبور تنها از چهره این واقعیت تردیدناپذیر پرده بر افكنده و آن را آشكار ساخته است؛ نه آن كه مرتبه عصمت را به آن بانوی بزرگوار بخشیده باشد؛ چرا كه او وسیله امتداد وجود پیامبرِ خاتم(ص) در این عالم است، و جنبه مُلْكی آن حضرت، كه نسل اوست و جنبه ملكوتی اش كه دین اوست، به صدّیقه كبری باقی و برقرار است. و اگر خداوند به گواهی «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَكِّیهِمْ وَیُعَلِّمَهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ» [7] بعثت حضرت محمد(ص) را بر مؤمِنان منّت نهاد، وجود این گوهرِ یگانه و بی بدیل را نیز، بر آن حضرت منّت نهاده و در پاسخِ ایرادِ مشركان قریش و كافران مكّه، كه پس از مرگِ آخرین پسرِ پیامبر از خدیجه كبری(س)، برای تضعیف روحیّه آن بزرگوار، یكی از نمادهای منفی در جامعه جاهلی آن روز را، دست آویز قرار داده و او را بی تبار می نامیدند و به تعبیر قرآن «ابترش» می خواندند، فرمود:

إِنَّا أَعْطَیْنَاكَ الْكَوْثَرَ»1«فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ»2«إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ» [8]

«همانا تو را كوثر - خیر بسیار - دادیم. پس برای پروردگارت نماز بگزار و شتر قربانی كن. همانا دشمن تو، همو دنبال بریده - بی نسل و بی دنباله - است».

به راستی چگونه می توان فاطمه(س) را، كه گوهرِ یكدانه وحی است و شخصیتی برگرفته از پدری چون محمد(ص) دارد و از سوی او به منزلتِ فاخرِ «اُمِّ اَبیها» شهره آفاق، و در زهد و صلاح و شرف و فضیلت هم قَدر و هم قَدَم با علی(ع) است؛ بزرگ مردی كه «صد هزاران مَی چشاند هوش را»، شناخت و چنان كه شاید، شناساند و از او سخن گفت و درباره او نوشت؟!


گر نبودی خلق محجوب و كثیف

ور نبودی حلقها تنگ و ضعیف


در مدیحت دادِ معنا دادمی

غیرِ این منطق لبی بگشادمی


مدح تو حیفست با زندانیان

گویم اندر مجمعِ روحانیان


شرح تو غَبْنست با اهلِ جهان

همچو راز عشق دارَم در نهان


مدح تعریفست و تخریق حجاب

فارغست از شرح و تعریف آفتاب


مادحِ خورشید مدّاحِ خودست

كه دو چشمم روشن و نامُرْمَدست


قدرِ تو بگذشت از دركِ عقول

عقلْ اندر شرح تو شد بوالفُضول. [9] .


با وجود این دشواریها، نمی شاید از گفتن و نوشتن درباره فاطمه(س) و سرگذشتِ فداكاریها و درد و رنجها و اندوهِ مقدّس و دغدغه ها و نگرانیهای او نسبت به سرنوشت اسلام و مسلمانان، و نیز قِصّه ایمان و معرفت و پرستش او و صلابتش در برابر همه دشمنانِ انسانیت چشم پوشید؛ چرا كه، «ما لایُدْرَكْ كُلُّهُ لایُتْرَكْ كُلُّهُ».


گر چه عاجز آمد این عقل از بیان

عاجزانه جنبشی باید در آن


گر نتانی خورد طوفانِ سحاب

كی توان كردن به تركِ خوردِ آب


راز را گر می نیاری در میان

دركها را تازه كن از قشرِ آن


نطقها نسبت به تو قشرست، لیك

پیش دیگر فهمها مغزست نیك


آسمان نسبت به عرش آمد فرود

ور نه بس عالیست سوی خاك تود


من بگویم وصف تو تا رَه برند

پیش از آن كز فوتِ آن حسرت خورند


نور حقّی و به حق جذّاب جان

خلق در ظلماتِ وهمند و گمان. [10] .



[1] بخاري، صحيح، ج 4، ص210، باب مناقب قرابة رسول اللَّه(ص).

[2] بخاري، صحيح، ج 4، ص210، باب مناقب قرابة رسول اللَّه(ص).

[3] شيخ طوسي، كتاب امالي، ص 427، حاكم نيشابوري، المستدرك علي الصحيحين، ج 3، ص 154.

[4] سوره نجم، آيه 3.

[5] سوره احزاب، آيه 33.

[6] سوره هود، آيه 46.

[7] سوره آل عمران، آيه 164.

[8] سوره كوثر، آيه 1 - 3.

[9] مثنوي، دفتر پنجم، بيت 3-15.

[10] مثنوي، دفتر پنجم، بيت 14-23.